دي 93

اول دي ماه مقارن بود با فرجه درسي پدر برديا كه ما به اصفهان رفتيم و اين

دفعه قرار بود كه 25 روز بمونيم و كلي بهمون خوش بگذره اولين مسافرت تنهايي

من و برديا ...كه صبح روز 2 دي پدربزرگ و دايي علي برديا به

استقبالمون اومدن و رفتيم خونه دايي علي و...خلاصه به محض ورود همه به ديدن

برديا ميومدن و كلي ذوق ميكردند ما توي اين چهار هفته به مهموني و ديد و بازديدهاي

زيادي رفتيم و كلي خوش گذشت برديا جونم اونجا كلي نمك ريخت و همش براشون

مي رقصيد و دست ميزد و هر كسي هم كه دست نميزد داد ميكشيد كه  دست بزنه

اونجام براش تولد گرفتيم البته يك ماه زودتر و آش دندوني پختيم و فاميلا هم براش

كادو آوردند و خوش گذشت ديگه

دندوناي برديا جون هم تا حالا شده 6 تا چهار تا بالا و دو تا پايين