دقت کردن بردیا جون...
دیروز رفته بودم خونه قندو عسل،وقتی میخواستم نماز بخونم تازه از خواب بیدار شده بود.یه نگاهی به دور و برش انداخت و وقتی منو با چادر نماز دید،همین طور به رکوع و سجده رفتن من نگاه میکرد... بعد از نماز کلی بوسیدمش...بهش گفتم مگه تو مکبر من هستی که اینطوری منو نگاه میکنی... عمه فداش بشه که اینقدر باهوشه... ...
نویسنده :
یگانه
13:30
عکسهای بردیاجون در اوایل پنج ماهگی
بردیا جون توی آیینه بردیا جون در حال کتاب خوندن وقتی بردیا جون دختر میشه بردیا جون و عروسکش ...
نویسنده :
یگانه
19:03
دیدار بردیا جون با پزشکی که چشمشو به این دنیا باز کرد
سلام جونم براتون بگه بردیا جون دیروز برای اولین بار به دیدار پزشکی که اونو به دنیا آورد رفت و کلی با هم خوش و بش کردند دیروز خانوم دکترش با دیدن بردیا جون برای چند دقیقه بیمار قبول نکرد و بردیا جونو بغل کرد و کلی نازش داد و با هم صحبت کردند اونم مثل اینکه از قبل فرشته نجاتشو میشناخت کلی براش خندید و خوش اخلاقی کرد ...
نویسنده :
یگانه
18:52
عکسهای بردیا جون در اول 5 ماهگی
پسر عزیرم چشمانت رابرای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی صدایت را برای شادابی ودستانت را برای نوازش دووووووووووووستت دارم بردیای جون در یک خواب عمیق بردیا جون و کفشهای میرزا نوروز بردیا جون توی تخ...
نویسنده :
یگانه
17:55
واکسن چهار ماهگی
پسر گل من چهارشنبه چهارم تیر آخرین روز چهار ماهگیش بود که بعد اززدن واکسنش تا دو روز تب شدیدی داشت و بی حال وبی اشتها شده بود بهانه زندگیم: هر انسانی لبخندی از خداست و تو زیباترین لبخند خدایی ...
نویسنده :
یگانه
17:37
نیمه شعبان
اللهم عجل لولیک الفرج بردیا جونم اولین سالیه که جشن تولد امام زمانشو می بینه البته هشت سال پیش چنین روزی عقد مامانی و باباییش بوده اون امروز با مامانی و باباییش و عمه هاش به مغازه عمو محسنش رفت و تو پخش شیرینی و شربت به اونا کمک کرد عسلم امیدوارم امام زمان نگهدارت باشه ...
نویسنده :
یگانه
0:45
اصفهان سرزمین مادری
پسر گلم به محض ورود به اصفهان با استقبال گرم بستگانش که برای اولین بار بود اونو میدیدند روبرو شد آقاجونش برای اون گوسفند قربونی کرد ودود اسفند مامان جونش همه کوچه رو پر کرده بود... خلاصه گل پسرم توی این یک هفته ای که اصفهان بود کلی مهمونی رفت و خوش گذروند و توی راه برگشت به مسجد جمکرانم رفت .. خلاصه مارکوپولوی ما بعد از یک هفته سفر به خونه اش برگشت بردیا جون توی مهمونی بردیا جون در تاکستان ...
نویسنده :
یگانه
0:32
مهمونای بردیا
جونم براتون بگههههههه : قند عسلم یک هفته قبل از اینکه به اصفهان بره مهمون داشت و با مهموناش برای گردش به جنگل و دریا و...رفتند و کلی بهشون خوش گذشت گل پسرم اولین باری بود که دریا می رفت و بعد از یک هفته همراه مهموناش برای اولین باربه اصفهان رفتند بردیا جون توی جنگل ...
نویسنده :
یگانه
15:31
یه خبر خوب
سلام یه خبر خوب بردیا جون پسر اسفندی ما که هنوز چهار ماهش تموم نشده به تازگی به پشت میفته و روی شکمش میخوابه این اتفاق برای ما خیلی تازگی داره و ما از دیدن این حرکات خیلی خوشحال میشیم.... ...
نویسنده :
یگانه
15:15