بردیا جونبردیا جون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

دوردونه...

دقت کردن بردیا جون...

دیروز رفته بودم خونه قندو عسل،وقتی میخواستم نماز بخونم     تازه از خواب بیدار شده بود.یه نگاهی به دور و برش انداخت   و وقتی منو با چادر نماز دید،همین طور به رکوع و سجده رفتن   من نگاه میکرد... بعد از نماز کلی بوسیدمش...بهش گفتم   مگه تو مکبر من هستی که اینطوری منو نگاه میکنی...   عمه فداش بشه که اینقدر باهوشه...   ...
20 تير 1393

دیدار بردیا جون با پزشکی که چشمشو به این دنیا باز کرد

سلام جونم براتون بگه بردیا جون دیروز برای اولین بار به دیدار پزشکی که اونو به دنیا آورد   رفت و کلی با هم خوش و بش کردند دیروز خانوم دکترش با دیدن بردیا جون برای   چند دقیقه بیمار قبول نکرد و بردیا جونو بغل کرد و کلی نازش داد و با هم صحبت   کردند اونم مثل اینکه از قبل فرشته نجاتشو میشناخت کلی براش خندید و   خوش اخلاقی کرد   ...
19 تير 1393

عکسهای بردیا جون در اول 5 ماهگی

پسر عزیرم چشمانت رابرای زندگی می خواهم   اسمت را برای دلخوشی   صدایت را برای شادابی   ودستانت را برای نوازش                                           دووووووووووووستت دارم       بردیای جون در یک خواب عمیق           بردیا جون و کفشهای میرزا نوروز     بردیا جون توی تخ...
11 تير 1393

واکسن چهار ماهگی

پسر گل من چهارشنبه چهارم تیر آخرین روز چهار ماهگیش بود که بعد اززدن واکسنش   تا دو روز تب شدیدی داشت و بی حال وبی اشتها شده بود   بهانه زندگیم: هر انسانی لبخندی از خداست و تو زیباترین لبخند خدایی ...
11 تير 1393

نیمه شعبان

                  اللهم عجل لولیک الفرج   بردیا جونم اولین سالیه که جشن تولد امام زمانشو می بینه البته هشت سال پیش   چنین روزی عقد مامانی و باباییش بوده اون امروز با مامانی و باباییش   و عمه هاش به مغازه عمو محسنش رفت و تو پخش شیرینی و شربت به اونا کمک   کرد عسلم امیدوارم امام زمان نگهدارت باشه                     ...
24 خرداد 1393

اصفهان سرزمین مادری

پسر گلم به محض ورود به اصفهان با استقبال گرم بستگانش   که برای اولین بار بود اونو میدیدند روبرو شد آقاجونش برای اون   گوسفند قربونی کرد ودود اسفند مامان جونش همه کوچه رو   پر کرده بود... خلاصه گل پسرم توی این یک هفته ای که   اصفهان بود کلی مهمونی رفت و خوش گذروند و توی راه برگشت   به مسجد جمکرانم رفت .. خلاصه مارکوپولوی ما بعد از یک هفته   سفر به خونه اش برگشت   بردیا جون توی مهمونی بردیا جون در تاکستان     ...
24 خرداد 1393

مهمونای بردیا

جونم براتون بگههههههه :   قند عسلم یک هفته قبل از اینکه به اصفهان بره مهمون داشت   و با مهموناش برای گردش به جنگل و دریا و...رفتند و کلی بهشون   خوش گذشت گل پسرم اولین باری بود که دریا می رفت   و بعد از یک هفته همراه مهموناش برای اولین باربه اصفهان رفتند         بردیا جون توی جنگل               ...
23 خرداد 1393

یه خبر خوب

           سلام                                      یه خبر خوب بردیا جون پسر اسفندی ما که هنوز چهار ماهش تموم نشده   به تازگی به پشت میفته و روی شکمش میخوابه این اتفاق   برای ما خیلی تازگی داره و ما از دیدن این حرکات خیلی خوشحال   میشیم.... ...
23 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دوردونه... می باشد